eshgh bazi
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید.عزیزم فقط نظر یادت نره

پيوندها
tanhai
anti love
بهترین چت فارسی
عاشقان بی دل
ستاره جزیره
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان tanhai و آدرس kiss.me.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 113
بازدید کل : 63122
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1



نويسندگان
sheida

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 14:58 :: نويسنده : sheida

شاید این اخرین باره .... که این احساسه زیبا هست

 

منو حالا نوازش کن .... همین حالا که تب کردم

 

اگه لمسم کنی شاید .... به دنیای تو برگردم

 

هنورم میشه عاشق بود .... تو باشی کاره سختی نیست

 

بدون مرز با من باش .... اگرچه دیگه وقتی نیست

 

نبینم این دمه اخر .... تو چشمات غصه میشینه

 

همه اشکاتو میبوسم ....میدونم قسمتم اینه

 

تو از چشمای من خوندی....که از این زندگی خسته ام

 

کنارت اونقدر ارومم....که از مرگ هم نمیترسم

 

تنم سرده ولی انگار....تو دستای تو اتیشه

 

خودت پلکامو میبندی....و این قصه تموم میشه

 

هنوزم میشه عاشق بود....توباشی کاره سختی نیست

 

بدون مرز با من باش....اگرچه دیگه وقتی نیست

 

نبینم این دم اخر....تو چشمات غصه میشینه

 

همه اشکتو میبوسم....میدونم قسمتم اینه

 
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 12:35 :: نويسنده : sheida

 

 

 

 

 

این روزا دوباره حس دلتنگی سختی اومده سراغم ...نه می تونم بی خیال بشم و نه می تونم کاری کنم.خدا جوووونم خودت کمک کن .

 

می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟

از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،
مجبور به زیستن هستم.

از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟

از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟

ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.

از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قلبی که تو را خواست؟

شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگشت اتهام بزند.

شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکار شناخته شدم.

نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.

که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی...
امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...
از من بریدی و از این آشیان پریدی...

((ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود...
ای کاش هرگز ندیده بودمت و دل به تو دل شکن نمی بستم.
ای کاش از همان ابتدا، بی وفایی و ریا کاری تو را باور داشتم انتظار باز آمدنت،
بهانه ای برای های های گریه های شبانه ام شد و علتی برای چشم به راه دوختن
و از آتش غم سوختن و دیده به درد دوختم... ))

امّا امشب می نویسم تا تو بدانی که دیگر با یادآوری اولین دیدارمان چشمانم پر از اشک نمی شود.
چون بی رحمی آن قلب سنگین را باور دارم.

امشب دیگر اجازه نخواهم داد که قدم به حریم خواب ها و رویاهایم بگذاری...
چون این بار، ((من)) اینطور خواسته ام، هر چند که علت رفتن تو را نمی دانم
و علت پا گذاشتن روی تمام حرفهایت را...

باور کن...

که دیگر باور نخواهم کرد عشق را... دیگر باور نمی کنم محبت را...
و اگر باز گردی به تو نیز ثابت خواهم کرد...

 

  

 
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 12:33 :: نويسنده : sheida

 

تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت؟

 

تا به کی یازیچه بودن در دو دست سر نوشت؟

تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟

یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد؟

 

دیگر نشناختمت...

نه در صدای آب و نه در خلوت کوچه های دلتنگی

نه در هجای بام و باران

نه در گریه های ناودان

و نه درغروب روزهای عشق

دیگر ندیدمت!

حتی در نگاه مسافری

در امتداد جاده های انتظار

و نه در قاب پنجره ای در انتهای فصل زرد دوستی

دیگر...

بگو آوار اشکهایم را

بر اعتماد کدام شانه ببارم؟؟؟

اگر اشک های آسمان

در این غروب تنگ بند نیاید......

 

 
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 12:11 :: نويسنده : sheida

 

 
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 11:25 :: نويسنده : sheida

 

کوه چون سنگ بود تنها شد یا چون تنها بود سنگ شد ! من که نه سنگ بودم نه کوه ، من چرا تنها شدم ؟

 
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : sheida

 

 

دوستی تو قسمت نظرات نوشته بود :

یه روزی یه وقتی یه جایی همه ی انسان ها تنها می شن ...

در جواب نوشتم " بله ... البته وقتی که خدا رو فراموش کنند ... "

کاش در فکر چاره برای روزی باشیم که: نه مال و ثروت مون ما رو همراهی می کنند / و نه همسر و فرزندانمون / و نه مقام و قدرتمون / و نه زیبایی و جمالمون ...

روزی که از دنیا نصیبمون اعمالیه که پیش فرستادیم و مقداری پارچه ساده و یک متر جا ...

درفکر دوست شدن با کسی باشیم که هیچوقت و هیچ جا تنها نمیذارتمون ...

خدایا دستهای سردم رو دردست بگیر ...

احساسم اینه : دارم غرق میشم ...


" دمی چند گفتم برآرم بکام

دریغا که بگرفت راه نفس

دریغا که بر خان الوان عمر

دمی خورده بودیم و گفتند بس "

 

 
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 9:9 :: نويسنده : sheida

 


 

عشق یعنی خاطرات بی غبار / دفتری از شعر و از عطر بهار
عشق یعنی یک تمنا یک نیاز / زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
عشق یعنی چشم خیس مست او / زیر باران دست تو در دست او . . .
.
.
.

سلامت میکنم ای غنچه ی راز / تو بودی از برای عشقم آغاز
تویی تنها دلیل زنده بودن / ندارم طاقتت با چشم در ناز . . .
.
.
.

بی تو این فاصله ها طاقت من را برده / ساعتم زنگ زده ، عقربه هایش مرده
کاش باور کنی از دوری تو دلتنگم / این دل خسته ام از دوری تو پژمرده . . .
.
.
.

این روزها دلم بهانه تو را دارد ، ای زیباترین اشتباه زندگیم!
با من بمان ای بهترین بهانه ی زندگیم . . .
.
.
.

آنکه خود مرحم قلب خرامان تو بود ، بین که اینک خود نیاز مرحم است . . .
.
.
.

ساعت چیست؟
اختراع غریبی است که جای خالیت را به رخ دلتنگیهایم میکشد . . . !
.
.
.

ما دانه نخورده صید این صیاد شدیم / ناکرده گنه ببین چه بدنام شدیم
ترسیدن ما ، ز ترس بدنامی بود / حالا از چه بترسیم که بد نام شدیم . . .
.
.
.

گفتی که دگر در تو چنان حوصله ای نیست / گفتم که مرا دوست نداری گله ای نیست

رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت / بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست . . .
.
.
.

انتظارت چه زیباست وقتی که لبه جاده ی دل تنگی ایستادم
وتو با شاخه گلی از بهانه های عاشقانه می ایی
.
.
.

تو را دوست دارم وقتی که میان غم گم میشوم ودر اغوش تو پیدا میشوم
تو را دوست دارم وقتی در میان دلتنگی ها درمیان چشمان تو پیدا میشوم
تو را دوست دارم ان زمان که از صدای قلبت از خواب بیدار میشوم
تو را دوست دارم . . .
.
.
.

واژه هایم رنگ باران دارد وقتی از تو مینوسم
قلبم خیس دلتنگی است وچشمانم طوفانی !
.
.
.

عشق مان را بر درخت کاجی یادگاری مینوسیم تا نه در زمستان بلرزد و نه پاییزی شود . . .
.
.
.

خوشبخت اگر خار بکارد / از بخت خوشش لاله و ریحانه در آید
بدبخت اگر مسجدی از آینه سازد / یا سقف فرو ریزد و یا قبله کج آید . . .
.
.
.

کیستم که شدم لیلی آن عاشق دلناز / تو که باشی که شدی جان و دل لیلی دلباز . . .
.
.
.

خدایا عاصی و خسته به درگاه تو رو کردم / نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم
دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی / بیا بشنو تو فریادی که پنهان در گلو کردم . .


 
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 9:4 :: نويسنده : sheida

وسعت درد فقط سهم من است ، باز هم قسمت غم ها شده ام ، دگر آیینه ز من با خبر است ، که اسیر شب یلدا شده ام ، من که بی تاب شقایق بودم ، همدم سردی یخ ها شده ام ، کاش چشمان مرا خاک کنید ، تا نبینم که چه تنها شده ام

 
دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, :: 13:55 :: نويسنده : sheida

 

شنيدم گفتي ازما بهتروني...

نميخواي پيش اين تنها بموني ...

شنيدم عاشقاي خاص داري ...

تو قلبت كوهي از احساس داري...

شنيدم سادگيم آزار داره...

تمومه بوسه هام هم خار داره ...

شنيدم گفتي از ما سير بودي ..

شنيدم با دلت درگير بودي ..

باشه هر چي تو ميخواي آخره كار ...

برو دست از سره بي چاره بردار ...

برو جايي كه دلهاشون طلا نيست ..

خيانت از محبتها جدا نيست ..

شنيدي ساليان ساله تنهام...

تو اين دنيا فقط عشق تو ميخوام...

شنيدي چشمهام خيسن هميشه ..

كنار پلك ، لبريزن هميشه ...

شنيدي با دل تنها چي كردي ...

دلو با اين غما بي چاره كردي ...

خجالت مي كشي ..، چشماتو واكن ...

به اين تنها ، به اين خسته نگاااا كن ...

 

 
دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, :: 12:37 :: نويسنده : sheida

 

زندگی حکایت مرد یخ فروشی است که از او پرسیدند:

فروختی؟

گفت:

نخریدند ، تمام شد!

 
دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, :: 11:36 :: نويسنده : sheida